#خاطرات_طلبگی_11 #عرفان #عرفان_عملی - از سراب تا سرِ آب آرام آغاز کرد آن قدر آرام که باورم نمیشد این آغاز به آن انجام برسد. از #عرفان و #کتب_عرفانی پرسید. بخش بدبین دلم میگفت لابدّ از آن مردمانی است که با خواندن چند #کرامت و خاطره از بزرگان و علما دچار گرفتگی جوّ شده اند و میخواهند #عارف شوند ولی بخشِ خوش بین دل امیدوارم میکرد که نه انشاءالله اینچنین نیست و دنبال #حقیقت و #بندگی خداست؛ خیلی زود هم فهمیدم ادامه مطلب ...
#خاطرات_طلبگی_10 - کمبریج یا کامبوج؟ کارشناسی ارشد داشت در یک رشته خاصّ و جالب. خیلی علاقمند به ادامه تحصیل بود. هم #آمریکا می توانست برود و هم #سوئد و تنها مانع سر راهش #مادر تنها و مهربانی بود که نگرانِ تنها گذاشتنِ او بود. در مورد دانشگاه های #ایران هم میگفت ادامه مطلب ...
#خاطرات_طلبگی_9 - #خدا هست یا نه؟ سه سال بود همسرش در زندان افتاده بود و برای تامین #مخارج_زندگی دچار مشکل بود با این سوال شروع کرد که ادامه مطلب ...
#خاطرات_طلبگی_8 - سیتیزن لس آنجلسی! از همان اوّل که نشست از شکل برخورد و رفتارهایش معلوم بود #فرهنگ متفاوتی دارد و با ما فرق میکند. وقتی فهمیدم بزرگ شده #آمریکاست و در ایالت #کالیفرنیا و در #لسآنجلس و همسایگی #هالیوود (علیه اللعنه) #زندگی میکند علّت تفاوت ها را فهمیدم. برادر بزرگ ترش هم بعداً آمد ایرانیُ الأَب و آمریکایی الأمّ (پدر ایرانی و مادر آمریکایی) بودند و به اصطلاح خودشان سیتیزن یا همان شهروند آمریکا محسوب میشدند. عجیب اینکه سؤالات هردویشان ادامه مطلب ...