حمید وحیدی | Hamid Vahidi

ایتا | HamidVahidi_ir@

حمید وحیدی | Hamid Vahidi

ایتا | HamidVahidi_ir@

خاطرات استاد حمید وحیدی؛ عرفان؛ عرفان عملی

#خاطرات_طلبگی_11 #عرفان #عرفان_عملی - از سراب تا سرِ آب آرام آغاز کرد آن قدر آرام که باورم نمی‌شد این آغاز به آن انجام برسد. از #عرفان و #کتب_عرفانی پرسید. بخش بدبین دلم می‌گفت لابدّ از آن مردمانی است که با خواندن چند #کرامت و خاطره از بزرگان و علما دچار گرفتگی جوّ شده ‌اند و می‌خواهند #عارف شوند ولی بخشِ خوش بین دل امیدوارم می‌کرد که نه ان‌شاءالله اینچنین نیست و دنبال #حقیقت و #بندگی خداست؛ خیلی زود هم فهمیدم   ادامه مطلب ...

خاطرات استاد حمید وحیدی؛ کمبریج یا کامبوج؟

#خاطرات_طلبگی_10 - کمبریج یا کامبوج؟ کارشناسی ارشد داشت در یک رشته خاصّ و جالب. خیلی علاقمند به ادامه تحصیل بود. هم #آمریکا می توانست برود و هم #سوئد و تنها مانع سر راهش #مادر تنها و مهربانی  بود که  نگرانِ تنها گذاشتنِ او بود. در مورد دانشگاه های #ایران هم می‌گفت  ادامه مطلب ...

خاطرات استاد حمید وحیدی؛ خدا هست یا نه؟

#خاطرات_طلبگی_9 - #خدا هست یا نه؟ سه سال بود همسرش در زندان افتاده بود و برای تامین #مخارج_زندگی دچار مشکل بود با این سوال شروع کرد که   ادامه مطلب ...

خاطرات استاد حمید وحیدی؛ سیتی‌زن لس آنجلسی!

#خاطرات_طلبگی_8 - سیتی‌زن لس آنجلسی! از همان اوّل که نشست از شکل برخورد و رفتارهایش معلوم بود #فرهنگ متفاوتی دارد و با ما فرق می‌کند. وقتی فهمیدم بزرگ شده #آمریکاست و در ایالت #کالیفرنیا و در #لس‌آنجلس و همسایگی #هالیوود (علیه اللعنه) #زندگی می‌کند علّت تفاوت ‌ها را فهمیدم. برادر بزرگ ‌ترش هم بعداً آمد ایرانیُ الأَب و آمریکایی الأمّ (پدر ایرانی و مادر آمریکایی) بودند و به اصطلاح خودشان سیتی‌زن یا همان شهروند آمریکا محسوب می‌شدند. عجیب این‌که سؤالات هردویشان  ادامه مطلب ...

خاطرات استاد حمید وحیدی؛ العیاذ بالله!

#خاطرات_طلبگی_7 - العیاذ بالله! در نگاه اوّل هم می‌شد افسردگی و سرخوردگی را در خطوط در هم پیچیده چهره اش فهمید!  - گفت حاج آقا چندتا سوال داشتم؟ با همان شوخی قدیمی و نخ نما؛ ولی مفید همیشگی گفتم: این جا صف یه دونه ایه! امّا حالا شما چون مشتری خوبی هستی بفرما! خنده اش آن قدر محو بود که شاید لبخند نامیدنش مناسب تر باشد ولی برای   ادامه مطلب ...